قاصدک !
هان ،
چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ،
اما ،
اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو ، فریب
قاصدک!
هان ،
ولی ...
آخر ...
ای وای
راستی ایا رفتی با باد ؟
با توام ،
آی!
کجا رفتی ؟
آی..
راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم
خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
« مهدی اخوان ثالث »
- ۰ نظر
- ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۱۳