پوچ و همه پوچ
شب تا به سحر میخواند بلبل:
با هیچ،
از هیچ آمدیم و بر هیچی دگر شدیم...
در آخر این هیچی که با هیچ گذشت،
با درد هیچ و با هیچ،
به هیچی دگر رویم...
گنچشگکی زد سودای فریبنده که: همین هیچ را دریاب
بهتر اینست که با می و معشوق سرمست شویم
گفت جوینده راه،
فاخته ای،
که در هیچ
کو می و کو عشق و کو معشوق که در بند شویم؟
ناگه ز لجنزار هر که آوایی سر داد:
من هیچ نی ام!
ما نیز، از این همه هیچ،
بنشستیم و بر هیچی دگر شدیم...
ماه که این همه دعوی هیچ شنید،
از هیچ برفت..
مهر آمد و گفت:
برخیز که بر هیچی دگر شدیم..
.
HDME3
-------------------------------------------------------
اشاره:
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند به روز
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
افلاک که جز غم نفزایند دگر
ننهند به جا تا نربایند دگر
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه می کشیم نایند دگر
چون حاصل آدمی در این جای دو در
جز درد دل و دادن جان نیست دگر
خرم دل آن که یک نفس زنده نبود
و آسوده کسی که خود نزاد از مادر
با یار چو آرمیده باشی همه عمر
لذات جهان چشیده باشی همه عمر
هم آخر کار رحلتت خواهد بود
خوابی باشد که دیده باشی همه عمر
.
خیام
- يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۵۰ ب.ظ